مهرماه و تابستون

زندگی همینه یه سری اتفاقای پشت سر هم که وقتی برمی گردی عقب می بینی چثدر همه چیز عجیبه و تحت کنترلت نبوده ولی مثل پازل جای خودش نشسته ن

از پشت سر هم هر روز آگهی های استخدامی رو نگاه کردن ، سراغ آدمای قدیمی که می تونستن تو پیدا کردن کار کمک کنن گشتن،فکر برای ایده های کاری برای مهدی، مهمونی های پشت سر هم ، عید قربانی آوردن برای من ، شنا کردن همگی توی باغ بابا،  سه بار سفر رفتنم کردن با مهدی، زایمان کردن مهسا ،طلاق گرفتن همسر حاج آقا ،  افتادن و عمل کردن مادر جون،  بالا رفتن تا 20 هزار تومن دلار و گرون شدن وسایل خونه ، رزرو فرمالیته ی تالارمون ، رفتن به شرکت صدف گستر ، تصمیم به استعفای مهدی ،تا  استعفای مهدی و موعد تهران رفتن من

همین الان استاد راهنمای من بهم مسیج داد که فردا اولین قرار پروژمون رو بذاریم و دلم هوری ریخت ولی تصمیم گرفتم از قبل قوی تر باشم و آزمایشاتم رو این ترم به کلی تموم کنم از طرف دیگه توی بدو بدوهای عروسی و تصمیماتمون هستیم که عروسیمون رو کی و کجا و چطوری با این گرونی سرسام آور برگزار کنیم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.