شیشه ی مغازه ش شکسته بود , پیشخوان مغازه ش پر خرت و پرت بود
خسته به نظر می رسید
سرشو انداخت پایین به دوتا دستاش نگاه کرد
کم کم خرت و پرتارو چید تو قفسه ها
آروم آروم
آخرش اومد بیرون رفت طرف همسایه دید داره فلافل سرخ می کنه قبل اینکه متوجهش بشه گفت:همین روزا اینجارو تخلیه می کنم .... داداش بیا لطف کن اینجارو بخر
رفت بیرون درو بست کرکره رو کشید پایین شیشه خورده ها رو با پا یه جا جمع کرد و دوباره رفت سراغ ساندویچی گفت آدم مگه می تونه از پسرش شکایت کنه
؟
دو ماه پیش از ژاپن برگشت , الانم داره دارو ندارمو می گیره دوباره بره
بیا بخر راحتم کن
بسته های دستمال کاغذی رو گذاشت رو میز
وارد که شدم سراغ آینه رفتم که جلوی در بود. می خواستم ببینم از یه ساعت قبل تا الان چقدر پیر شدم . دستمو روی گونه هامو دور لبم کشیدم. موهای قهوه ایمو چن بار باز و بسته کردم و بهرام رو تصور کردم که ممکنه از چه مدل مویی خوشش بیاد، چشمم به بسته های چسپ زخم و چند تکه پنبه و دو شیشه ی نیمه پر الکل افتاد که نامرتب جلوی آینه ریخته شده بود. شیشه های الکل رو باز کردم هر دوشو بو کشیدم و دو تا یکی کردم و ظرف خالی و پنبه ها رو انداختم داخل سطل آشغال و چسپای زخم رو دستم گرفتم. بالای آینه عکس زنی با موهای کوتاه مشکی بود که لبخند مصنوعی به دوربین زده بود
روی کاناپه ی صورتی رنگ نشستم پاهامو روی هم انداختم و به تکه تکه ی خونه نگاه کردم .خونه ی قدیم ساخت که دیوارای سفیدش کدر شده بود و در همه ی اتاق ها قهوه ای رنگ بود که جلوه ی خوبی به خونه نمی داد. چشام همه ی خونه رو دنبال کرد. آباژور طوسی، تلویزیون کوچک ، بوفه ی به هم ریخته از ظروف قدیمی . رفتم سراغ آشپرخونه . بدون اینکه خیلی دنبال سبد کمک های اولیه و دارو بگردم روی لباس شویی سبد بزرگی دیدم که دارو ها با نایلون های مجزا توش انداخته شده بودن چسپ زخمو انداختم توش و قطره ی چشمی کنار بسته دیدم بازش کردم و یه قطره به چشم راست و یه قطره به چشم چپم ریختم و دارو ها رو تک تک نگاه کردم از اسماشون سر در نمی آوردم چین ولی باید برای بیماری قلب باشن . از بین دارو ها قرص مسکن پیدا کردم و یکی باز کردم و بدون آب قورت دادم.
ادامه مطلب ...