چند هزارمین

می شه هر روز به جز روز تولدت , تولدت رو جشن گرفت 
هر روز کیک خرید , با یه شمع کوچیک نشست رو به روت و گفت یه آرزو کن امروز به دنیا اومدی به هر چی فکر کنی پرنده ی زندگیت میاره می نشونه رو شونه ی سمت راستت همون شونه ای که عادت دارم ببوسمش ، البته از دور! 
بعد همونطور که چشمام همه ی خط های صورتتو مرور می کنه که حتمن سر جاشون باشه با همه ی انرژی دو تا دستامو چند بار بزنم به هم و حتا یه بارم پلک روی هم نذارم
یک به اضافه ی سیصد و شصت و چهار روز ازت تشکر می کنم اومدی این دنیا و می شد به جای اینکه رو به روی من باشی رو به روی هزار تا از من بهتر بشینی از اونا که رنگ لاکشون رو با رنگ حاشیه ی روسریشون ست می کنن ، یا با عوض شدن فصل، رنگ موهاشونو تنظیم می کنن و صدای تق تق کفششون همه ی گنجشکای خیابونو ساکت کنه 
ولی رو به روی منی و داریم چند هزارمین روز تولدت رو جشن می گیریم با این که از اون چند هزار روز , دقیقا چند هزار روز منو نمی شناختی ولی من  هزار برابر همون چند هزار روز می تونم تو رو .... و دو فنجون چای.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.