8

 از همان روز اول جوری کنارش می نشست که به هرکسی اجازه می داد بد فکر کند و. جوری صورتش , زیر چشم هایش و دست هایش را نوازش می کرد و به چشم هایش خیره می شد که هرکسی جای من هم بود می گفت چیزی جز عشق نمی تواند این نفوذ را داشته باشد. گاهی افرادی برای دعوا به مغازه اش می آمدند و از جنس تقلبی اش اعتراض می کردند ولی او با آرامش همه را به بیرون راهنمایی می کرد , پولشان را توی دستشان می گذاشت , توی گوششان چیزی می گفت و همه چیز تمام می شد . چند باری کار به دعوا و زد و خورد کشید ولی نفس عمیق می کشید و از مشتری می خواست صدایش را پایین بیاورد و با خنده و شادی دعوا را تمام می کرد.
سه ماهی می شد آمده بود و لوازم جانبی ماشین می فروخت بیست و شش , هفت سالی به نظر می آمد و موهایش همیشه نامرتب و شلوار گشاد و چرکی می پوشید و لاغر بود و دختری با چشم های لوچ و موهای بلندش که از پشت و از جلو بیرون می ریخت گوشه ی مغازه و پسر کنارش می نشست و من فقط صورت دختر را می دیدم و تا به حال پیش نیامده بود که بیرون از خانه برود .وقتی مشتری می آمد مدتی منتظر می ماند تا نوازش و صحبتش با دختر تمام شود , بعد ازش چیزی بخواهد.
مشتری های کمی داشت و مغازه از وسایل نامرتب از روکش ماشین و آینه و چراغ های تزیینی و برچسپ های مختلف کاملا پر شده بود جوری که هیچ جذابیتی برای هیچکسی نداشت و از دور معلوم بود جنس درجه ی یک ندارد ولی مشتری هایی نه چندان زیاد داشت.
دو باری از من خواست که آب سردی در لیوان شیشه ایش بریزم و از پشت پیشخوان خم می شدم و نگاه کردم لیوان را روی لب دختر می گذاشت و به او می خوراند بدون اینکه دختر دستش را بالا بیاورد. اول ها فکر می کردم به من ربطی ندارد که در مغازه چه اتفاقاتی می افتد ولی بعد از اینکه پسرم برای کمک به من به مغازه آمد , به خودم گفتم نباید اجازه بدهم پسرم این صحنه ها را ببیند , قبل از ظهر همان روز با پلیس تماس گرفتم و قضیه را توضیح دادم و به جای فامیل خودم فامیل کس دیگر را گفتم. نیم ساعت بعد پلیس و سربازی وارد مغازه اش شدند و صحنه ی مذکور رو دیدند ولی دقیقا همانطور که مشتری هایش را آرام می کرد و دست روی شانه هایشان می گذاشت با لبخند همیشگی پلیس رو تا سر کوچه راهنمایی کرد . من که دوست داشتم متوجه شوم چه اتفاقی افتاده تا دم در مغازه رفتم ولی چیزی نفهمیدم.
یه هفته نگذشت که دوباره به پلیس زنگ زدم آن ها بعد از اینکه یک ربع منتظرم گذاشتند گفتند پیگیری شده و مشکلی نیست. من گفتم منظورتون چیه ؟ معلومه که مشکل بزرگیه پسر جوون این جا کار می کنه چطور می تونید بی تفاوت باشید؟ تا فاجعه پیش نیومده باید جلوشونو بگیرید 
_آقا چرا بزرگش می کنید؟ یه هفته س ما زیر نظرش داریم هیچ چیز غیر عادی نمی بینیم
_چطور اینو می گید ؟ دست گرفتن و ناز کردن یه زن غریبه غیر عادی نیس؟ آخر الزمان شده.
_دست گرفتن و ناز کردن چیه؟ همکارای ما شبانه روز زیر نظر دارن لازم نیست شما تذکر بدید
_تذکر؟ نخیر من دارم به شما هشدار می دم 
پشت تلفن خندید و گفت:روزتون بخیر آقا 
و گوشی را گذاشت.

دو روز بعد مغازه را خالی کرد , دختر را پشت وانت سوار کرد و رفت.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.